جان قلمم به درد آمده است، شاید هم جانی نمانده باشد که به درد بیایید یا نیایید.
وقتی می خواهم از واژه های « غ.ی.ر.ت » استفاده کنم می ترسم که سریع موضع بگیری و دیگر مطلبم را نخوانی ، ولی قدری صبر کن و سعی کن با من بیایی ...
از غیرت برایت می نویسم که خودت آنرا می شناسی یا لااقل آنرا درک می کنی. درکت زیبا و درست است.
گفتم زیبا چون تو می دانی که برای خانواده ات حریمی هستی که اجازه ورود هر کسی را به آن نمی دهی.
همین است ولی من حریم تو را فراتر میبرم و برایت از جاهایی می گوییم که نامردان و نامحرمان چشمشان در انتظار ناموس های ما هستند و دامها را پهن کرده اند .
دستت را به من بده تا گردشی در شهر داشته باشیم ...
در گام اول چشمت را بگیر که آلوده نشود .
آلوده به چی ؟ ! ؟ !
آلوده به ظاهر دختر یا خانمی که برادر، پدر یا شوهرش حریم خود را فراموش کرده اند.
به اطراف خانم نگاه کن صدای زمزمه ی صیادان به گوشت می رسد و می بینی که دامها از چه راههایی پهن می شوند.
می شنوی ؟؟ هر صیاد به روش خودش دام می اندازد ، یکی به بهانه ی محبت یکی به نام عشق و دیگری برای ... .
... : لذت جویی ، کامجویی و اهداف پلیدی است که اگر من ، تو و دیگران حریممان را حفظ نکنیم ناموسمان در این دامها خواهد افتاد.
شاید بگویی هر فردی آزاد است . ولی با خودت بگو ببین آزادی به چه معنا ؟ آزادی برای چه کسانی ؟؟ آزادی به چه قیمتی ؟؟؟
آیا دل ، روح و وجدان من و تو اجازه می دهد که ناموسمان را به نمایش بگذاریم تا دیگران آنها را از ما بگیرند ؟؟؟
دیگر بحث را بازتر نکنم که خودت استادتر از منی ... غیرتت رو فراموش نکن . همین .......
به نقل از : عهد ماندگار