جان قلمم به درد آمده است، شاید هم جانی نمانده باشد که به درد بیایید یا نیایید.
وقتی می خواهم از واژه های « غ.ی.ر.ت » استفاده کنم می ترسم که سریع موضع بگیری و دیگر مطلبم را نخوانی ، ولی قدری صبر کن و سعی کن با من بیایی ...
از غیرت برایت می نویسم که خودت آنرا می شناسی یا لااقل آنرا درک می کنی. درکت زیبا و درست است.
گفتم زیبا چون تو می دانی که برای خانواده ات حریمی هستی که اجازه ورود هر کسی را به آن نمی دهی.
همین است ولی من حریم تو را فراتر میبرم و برایت از جاهایی می گوییم که نامردان و نامحرمان چشمشان در انتظار ناموس های ما هستند و دامها را پهن کرده اند .
دستت را به من بده تا گردشی در شهر داشته باشیم ...
در گام اول چشمت را بگیر که آلوده نشود .
آلوده به چی ؟ ! ؟ !
آلوده به ظاهر دختر یا خانمی که برادر، پدر یا شوهرش حریم خود را فراموش کرده اند.